داستان "شیر و خرگوش" در مثنوى که بازنویسى خلاقانهاى است از منبع اصلى آن در -کلیله و دمنه- قابلیت شگفتآورى براى تحلیل روانشناسانه دارد و از آنجا که آثار عرفانى عرصه کشاکش میان اضدادى چون خیروشرّ، هستى و نیستى، صورت و معنى و... هستند، از این رهگذر نشان از عالم روان و علم روانشناسى دارند که هدف و مقصد اصلى آن، تلاش براى آشتى اضداد و و ایجاد تعادل میان خودآگاه و ناخودآگاه (برون و درون) انسان است. در این مقاله به تحلیل داستان "شیر و خرگوش" در مثنوى بر اساس "روانشناسى تحلیلى" کارل گوستاو یونگ، با توجه به تعابیر و تفاسیر عرفانى که لازمه بررسى آثار عرفانى است، پرداخته مىشود. به دلیل تمثیلى بودن داستان و وجود حیوانات، کهن الگوهاى یونگ در کنار نمادهاى ویژه روانى او مورد توجه قرار گرفته است. خرگوش نماد آنیما و یاریگر، شیر نماد خودآگاهى، نخچیران نماد ناخودآگاه جمعى و همچنین نمادهاى سنگ، دایره، چاه و... . به عنوان نمادهاى کلیت و تمامیت (وحدت) در خدمت تکامل معنوى (فرآیند فردیت) و تعادل اضداد، کارگشاى تحلیل داستان بوده و نگرش تازهاى از داستان مولانا ارائه دادهاند.