اگر نظرى گذرا به درونمایه آثار کهن ادب فارسى، بهویژه کتاب "کلیله و دمنه بهرامشاهى" بیفکنیم، ملاحظه خواهیمکرد که علىرغم توجّهى که اسلام به زن مبذول داشته و با عقاید و اندیشههاى خرافى عصر جاهلیت مبارزه کردهاست، متأسّفانه پس از گذشت قرنها از نزول "قرآن"، در این متون، نوعى بدبینى افراطى و غیر منصفانه نسبت به زنان مشاهده مىشود. ولى گاه علىرغم این بدبینى، درونمایه برخى حکایات، گویاى نگرشى مثبت به زن در خردورزى، سیاست، اخلاق و مهرورزى است.
در این مقاله، با توجّه به اوضاع نابهسامان سیاسى و اجتماعى روزگار غزنویان، نگارندگان کوشیدهاند تا با تحلیل و بررسى حکایتهاى "کلیله و دمنه"، تصویرى جامع از وضعیت زن در قرن ششم هجرى، ترسیم کنند و بازتاب افکار و اندیشههاى "نصرالّله منشى" را در این خصوص، از خلال حکایتها، مورد تأمّل و بررسى قرار دهند.